شعر من و تو...P.V
امد ان دم به بالینم که دیگر دیر بود
بی کسی ها با دلم در گیر بود
اعتمادی بر کسی دیگر نبود
روزگاران از برای مردمی غمگین بود

گوشم از حرف پر است اما دهانم خالیست....
قلبم از درد پر است اما چشمانم بارانیست....
دستانم موجی از خون است.......
دیگر باید یروم..رفتنم اجباریست...
این اشعارو من و V سروده ایم...لطفا نظر بدین تا بیشتر بسراییم.ممنون
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۲ ساعت 16:37 توسط **P.V**
|
دست بروی دلم نزار